غزل - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



غزل - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
غزل - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
غزل - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :220687
بازدید امروز : 6
 RSS 

   

 

شخصیت از نظر اریک برن

این 3 بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد. 

1– حالت من کودک 

کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید و با تامین بودن ، می خندد.... و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به اشکال مختلفی ادامه می یابد.
این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سرو کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است.
سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:
1 – هرگز از لذت جویی سیر نمی شود.
2 – آینده را نمی بیند.
3 – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد. 
احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من کودک است. این بخش از شخصیت فرد را وامی دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد.
تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و... ندارد....

2– حالت من والد

در سالهای اولیه کودکی  ( مخصوصا 5 سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده  یا یاد داده می شود.این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی در حالت من والد کودک ثبت می گردد و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد.
این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری، بایدها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند. 
شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کار است و کار و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند. این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.
اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. جلسات متعدد دارند. قرارهای متعدد دارند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند.
دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه  اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.
 ( فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.)

3 – حالت من بالغ

   این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.
این بخش شخصیت است که :
• تجزیه و تحلیل می کند.
• آینده نگری می کند.
• میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند.
• احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.
• فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست.    
در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که 3 بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه و تحلیل متعادل نگه دارد. من بالغ و من کودک دائم در حال جنگ هستند و نباید هیچ یک از آنها را کشت بلکه مهم این است که هر کدام در جای مناسب خود مورد استفاده قرار گیرند.
هر چند که یکی از وجوه شخصیتی در اشخاص بارزتر و غالب است. ولی افراد در مکان ها و زمان های مختلف از یکی از  وجوه شخصیت خود بیشتر استفاده می کنند. این که کجا از کدام وجوه شخصیت بهره مند شویم اصلی است که می تواند به موفقیت افراد کمک کند. مثلا هنگامی که شما به اتفاق خانواده به پیک نیک می روید من کودک شماست که می تواند بارزتر باشد تا شما از این با هم بودن لذت بیشتری ببرید. ولی هنگامی که موضوعی باعث ناراحتی شما شده است باید من بالغ شما مورد استفاده قرار گیرد تا با تعقل اوضاع را سر و سامان دهید. در تصمیم گیری های مهم زندگی این من بالغ است که باید با درایت و بررسی و منطق تصمیم شایسته را بگیرد. نکته بسیار مهم این است که باید من والد را از من بالغ جدا کنید چون بسیاری از مواقع این من والد است که بر شخصیت ما حاکم است در حالیکه تصور ما این است که من بالغ حاکم  و بارز است.

 



نویسنده » غزل » ساعت 6:57 عصر روز جمعه 87 تیر 7

  

برای تو که بهشت زیر پا‌های توست
روز مادر یعنی، باز هم بهانه مادر گرفتن. روز مادر یعنی، بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه‌ی‌ سالهای دلتنگی تو بود. روز مادر یعنی، بهانه‌ی بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد. روز مادر یعنی، به تعداد آرامش همه‌ی خوابهای کودکانه‌ی تو، بیدار ماندن. روز مادر یعنی، باز هم بهانه‌ی مادر گرفتن...

 

مادر
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست

 مادر مهربانم روزت مبارک
مادر ای اسوه‌ی پایداری، ای عصاره‌ی صبر و استقامت، آنگاه که پنجره‌ی نور به سوی من باز شد، من در میان نگاه‌ها، چشم‌های معصوم تو را دیدم. آنگاه که در گوشم اذان می‌گفتی، من محرابم را سجاده‌ی عشقت کردم. آنگاه که تو چشم در چشم من دوختی و از شیره‌ی جانت به من دادی، تو را الهه‌ی آسمانی دیدم. آنگاه که مانند پروانه به دورم می‌گشتی و پرهایت می‌سوخت و آه می‌کشیدی، من عاشقت شدم و کودکانه نگاهت می‌کردم.
و حالا، چگونه نبودنت را احساس نکنم... مهربان مادر عزیزم؛ همواره، دعای خیرت، نفس‌های گرمت و نگاه مهربانت، قوت قلب من است، حتی از ماورای آن دنیا...
فرشته

 



 

 

 



نویسنده » غزل » ساعت 8:39 عصر روز دوشنبه 87 تیر 3


دعا

خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطراب بزرگ غم‌ها و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگاه حقیرت بخش و درد‌های عظیم را بر جانم بریز
خدایا به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نا امیدی
رفتن بی‌همراه
جهاد بی‌سلاح
کار بی‌پاداش
فداکاری درسکوت
دین بی‌دنیا
مذهب بی‌عوام
عظمت بی‌نام
خدمت بی‌نان
ایمان بی‌‌ریا
تنهایی درانبوه جمعیت
و دوست داشتن بی‌آن که دوست بدارند
روزی‌ام کن.
اگر تنها ترین تنهایان شوم باز خدا هست
او جانشین همه‌ی نداشت‌های من است...

                                                دکتر علی شریعتی

 



نویسنده » غزل » ساعت 12:50 عصر روز جمعه 87 خرداد 31

به یاد..

بعضی وقت‌ها این‌قدر کسی رو دوست داری که فراموش می‌کنی، محبوب کسی هم هستی...
تقدیم به او که، فراموش کرده، چقدر دوستش داشتم...


تو را گم کرده‌ام امروز... و حالا لحظه‌های من... گرفتار سکوتی سرد و سنگینند... و چشمانم که تا دیروز به عشقت می‌درخشیدند... نمی دانی چه غمگینند... چراغ روشن شب بود، برایم چشمهای تو... نمی‌دانم چه خواهد شد... پر از دلشوره‌ام... بی‌تاب و دلگیرم... کجا ماندی که من بی‌تو هزاران بار، هر لحظه می‌میرم...


از وقتی که رفته‌ای تازه معنی تنهایی را فهمیده‌ام، و با تمام وجود دلتنگی را درک کرده‌ام. چقدر جای تو خالی است، سقف خانه انگار پایین‌تر آمده و دیوارها نزدیک‌تر شده‌اند، احساس می‌کنم می‌خواهند مرا در خویش بفشارند. چقدر تاریک است، حتی وقتی که تمام چراغ‌ها را روشن می‌کنم، نگاه پنجره سرد است و آیینه را غبار گرفته است. نمی‌دانم چرا شمعدانی‌ها دارند خشک می‌شوند؟ من که به آنها مرتب آب می‌دهم، شاید آنها هم تو را بهانه کرده‌اند! از وقتی که رفته‌ای تازه فهمیده‌ام بخشی از وجود من بودی، از وقتی که رفته‌ای تازه فهمیده‌ام، چقدر...


دلم که می‌گرفت، صدایت می‌زدم
نغمه‌ای تازه می‌شدم برایت
خوب می‌دانستم، ماندنی نیستی
روزگار خوشبختی‌ام چه کوتاه بود
امان از دلم که می‌خواست، کنارم باشی تا همیشه
نماندی...
به همین راحتی
رفتی و یک‌باره رفتنت بی‌دلیل ماند برایم.
هیچ نمی‌گویم
سکوت می‌کنم، تا خاطره‌ای بد نشود
لحظه‌های کنار هم بودنمان
رفتی...
بدان، همواره دلم در هوای توست
و انتظار دوباره دیدنت ... تا همیشه
چه مانده برایم از تو
سوغات رفتنت
چشم‌هایی پر از اشک
پلک‌هایی از آشفتگی
یاد لحظه‌های کنار هم بودنمان که می‌افتم
غصه‌های کهنه همه در دلم تازه می‌شود...


اسهم با تو بودنِ من، درست به اندازه سهم نبودن من است در خیال تو، و این غمگین‌ترین حسرتی است که،من مجبور به تحمل آنم...
پا به پای بی‌توییِ تو،
به هر کجایِ بی‌تو که می‌رسم،
دردمندانه در می‌یابم،
که ساعت‌هاست از اینجا هم رفته‌ای...  
حالا، جای پاهای تو، تنها دوستان همیشه دل‌شاد من هستند، و من چقدر به آنها حسودی می‌کنم؛ چون دیده‌اند تویی را که رفته‌ای، و پا بر دلشان گذاشته‌ای. اما این روزها اما انگار دیگر تمام زمین‌ها سنگی شده‌اند و من تنها...
تو باز، مثل همیشه با نسیم می‌روی، و من با باران می‌گریم و در خاک می‌شوم...
اما انگار امشب هم فقط قرار است باران بیاید، تا مسیر سرگردان مرا تا ستاره‌ی قشنگمان خط‌خطی کند، همان ستاره‌ای که دوستش داشتیم و شب‌ها تماشایش می‌کردیم. از شبی که تو رفته‌ای! نمی‌دانم کجا؟ این ستاره، مثل منِ بی‌تو، هنوز با یاد تو، آبی و مهتابی مانده و تنها دلخوشیِ شبهای خلوت من است.
هنوز رفتنت را باور نمی‌کنم! اما باور کن، من تمام روزهای آفتابی را بیهوده زیر چتر سنگین انتظار تو نفس کشیده‌ام...

تا ابد توی دلم می‌ماند
یک نفر هست که از پنجره‌ها نرم و آهسته مرا
می‌خواند
گرمی لهجه‌ی بارانی او تا ابد توی دلم
می‌ماند
یک نفر هست که در پرده‌ی شب، طرح لبخند سپیدش
پیداست
مثل لحظات خوش کودکی‌ام پر ز عطر نفس
شب‌بوهاست
یک نفر هست که چون چلچله‌ها روز و شب شیفته‌ی
پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس، توی دستش سبدی
آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز چون گلی توی دلم
می‌روید
آسمان، باد، کبوتر، باران، قصه‌اش را به زمین
می‌گوید
یک نفر هست که از راه دراز، باز پیوسته
مرا می‌خواند
گاه‌گاهی به خودم می‌گویم تا ابد توی دلم
می‌ماند
تا ابد توی دلم می‌ماند...

تو رفتی اما ندانستی در کوله بار رفتن تو،
دل من بود که با گام‌های رفتنت همراه شد...

25/خرداد/85
 

 

 



نویسنده » غزل » ساعت 12:43 صبح روز شنبه 87 خرداد 25

اگر روزی دلم گرفت یادم باشد؛
که خدا با من است...
که فرشته ها برایم دعا می‌کنند...
که ستاره‌ها شب را برایم روشن خواهند کرد...
یادم باشد که قاصدکی در راه است...
که بهار نزدیک است...
که فردا منتظرم می‌ماند...
که من راه رفتن می‌دانم و دویدن
...

 



نویسنده » غزل » ساعت 7:1 عصر روز دوشنبه 87 خرداد 20

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >